logo

کد خبر : 305
تاریخ خبر : 1403/07/01
ماجرای کودکان‌کاری که خوشبختی را جست‌وجو می‌کنند دو ساعت مرخصی برای رفتن به مدرسه

ماجرای کودکان‌کاری که خوشبختی را جست‌وجو می‌کنند دو ساعت مرخصی برای رفتن به مدرسه

دو ساعت مرخصی گرفتن برای رفتن به مدرسه شاید داستان ناآشنایی باشد که شنیدنش در دنیای کودکان امروز عجیب و غریب و در دنیای بزرگترها کمی دور از ذهن به نظر برسد؛ برای کودکانِ این مدرسه اما این ماجرا، روال و گاهی شبیه «حسرت» است؛ کودکانی که یک شبه بزرگ شده‌اند و فقر و تنگدستی به وجه اشتراک میان آنها تبدیل شده و حالا آنها را در یک مدرسه و یک کلاس، کنار یکدیگر نشانده است.

کمانه/ سرویس جامعه: در پایین‌ترین نقطه خاوران، جایی میان ساختمان‌های کوتاه و بلند محله اتابک، ساختمانی کوچک و نه چندان قدیمی، با راهروهایی تنگ و پله‌هایی بلند به مکان امنی برای کودکان کار ساکن منطقه ۱۵ تبدیل شده است؛ اینجا موسسه خیریه کودکان کار «گل مینا» است؛ مدرسه‌ای که در آن خبری از لباس‌های فرم رنگی یکدست و دفتر و کتاب‌های جلد شده و حتی یک حیاط برای بازی‌ها و شیطنت‌های کودکانه نیست، با این وجود همه دانش‌آموزانِ این مدرسه شوق آموختن و یادگیری دارند؛ یادگیری برای یافتن دریچه‌ای رو به آینده‌ای روشن.

فقر مالی و فرهنگی بر سَر، خوشی‌های کودکان کار

صدای همهمه بچه‌ها در اولین روز مهرماه جانی دوباره به ساختمان بخشیده؛ «آقا ما بیایم، آقا ما بیایم حل کنیم»،‌ «آقا یه منها رو هم ما بیایم حل کنیم»، «آقا ما برای جمع بیایم». از پشت در صدای همهمه بچه‌ها در ساختمان پیچیده است. خود به خود با نسیم ملایمی که خبر رسیدن پاییز را تکرار می‌کند، درب چوبی کلاس نیمه باز و صدای بچه‌ها واضح‌تر می‌شود؛ اتاقی ۱۲ متری، نیمکت‌های به هم چسبیده و چند کودک که دستان‌شان برای رفتن پای تخته بالاست.

آقای میرزایی، معلم بچه‌ها با ماژیک تخته سفید را به دو قسمت تقسیم می‌کند و در هر دو طرف آن دو مسئله از عمل جمع می‌نویسد: ۷۱۵ +۳۴۲ و ۴۱۹+ ۳۵۶. رویا و سعید برای حل کردن مسئله پای تخته می‌روند.

یکی از بچه‌ها می‌گوید: «آقا نوبت ما بود که...»

آقای میرزایی با آرامی به بچه‌ها تذکر می‌دهد: «هیس،‌ بچه‌ها ساکت»

دو ساعت مرخصی برای یافتن آینده‌ای روشن

رویا و سعید هر کدام جواب مسئله را پای تخته می‌نویسند:‌ ۱۰۵۷ ـ ۷۷۵

معلم اعداد را چک می‌کند و با رضایت از اینکه بچه‌ها با وجود مشغله کاری و دور بودن سه ماهه از فضای درس آنچه را که تاکنون آموخته‌اند فراموش نکرده‌اند، به آنها «آفرین» می‌گوید. همهمه بچه‌ها برای رفتن پای تخته و حل مسئله ریاضی، دوباره بلند می‌شود و صدا را به صدا نمی‌رساند. بچه‌ها دستشان را بلند کرده‌اند تا شاید آقای میرزایی آنها را برای رفتن به پای تخته صدا کند. هرکدام چیزی می‌گویند: «آقاجان یه جمع دیگه هم بنویسید...»، «آقا یه ضرب...»، «آقای میرزایی من...». در این میان بعضی‌هایشان هم از جایشان بلند می‌شوند تا بلکه معلم‌شان آنها را ببیند: «بچه‌ها بذارید کسی که نیومده، بیاد پای تخته». آقای میرزایی دوباره تخته را پاک می‌کند و این بار یک مسئله از عمل تفریق می‌نویسد: ۴۹۲-۴۲۷۸ و ۴۷۵۶-۲۴۲۳.

معلم از میان همهمه بچه‌ها "آرزو" و "اقبال" را برای رفتن به پای تخته صدا می‌کند. "آرزو" به سرعت روی اعداد خط می‌زند و پاسخ نهایی را پایین مسئله می‌نویسد. یکی از بچه‌ها می‌گوید: «اقبال نمی‌تونه حل کنه»، دیگری می‌گوید: «نخیرم، اقبال بلده». اقبال اما کمی مکث کرده و از معلم می‌پرسد: «آقا درسته؟» آقای میرزایی کمکش می‌کند: «از ۱۱، ۴ تا کم بشه می‌شه چند؟ هفت، درسته دیگه ادامه بده.» اقبال پاسخ نهایی را می‌نویسد.

گرفتن دو ساعت مرخصی از صاحبکار برای آموختن «خواندن و نوشتن» 

بچه‌ها دوباره برای رفتن به پای تخته سر و صدا می‌کنند؛ این کودکان با همه کودکان متفاوت و با همکلاسی‌هایشان مشابه هستند؛ وجه اشتراک آنها با یکدیگر فقر مالی و فرهنگی است که زورش بر سرخوشی‌های کودکی‌شان چربیده و روزانه به مدت دو ساعت، با یادگیری و آموختن آنها را کنار یکدیگر نشانده است. تمایزشان با کودکان دیگر، دور بودن از دنیای کودکی و زندگی کردن در دنیای بزرگترهاست؛ آنها برخلاف همه کودکانی که در یک روز عادی از ۷ صبح تا ظهر در مدرسه حضور دارند و بعد از آن هم می‌توانند درس‌ها و تکالیفشان را در خانه مرور کنند و بنویسند فرق دارند و باید برای حدود دو ساعت حضور در مدرسه از صاحب کارشان مرخصی بگیرند.

دو ساعت مرخصی برای یافتن آینده‌ای روشن

کودکان مهاجر افغان بدنبال رویاها و روی خوش زندگی

اغلب آنها مانند بسیاری از کودکان مهاجر به دلیل تغییرات شرایط سیاسی و اقتصادی افغانستان، به ایران مهاجرت کرده‌اند تا شاید در کشور همسایه، زندگی به آنها و خانواده‌شان روی خوش نشان دهد؛ اما گاهی فقر و تنگدستی زورش بر همه این‌ها می‌چربد. "آرزو" یکی از همین کودکان است که ۶ سال پیش به همراه خانواده به ایران مهاجرت کرده و در همان سال‌های اولیه زندگی‌اش به همراه خواهرانش در خانه‌ها کار کرد؛ دختری ۱۱ ساله با صورتی گرد، چشمان درشت قهوه‌ای و گونه‌هایی گل انداخته که موهای مشکی بافته شده‌اش از پشت مقنعه سفید بیرون افتاده است، تقریبا نسبت به همسن و سالانش ۳ سال دیرتر به مدرسه آمده است. ماجرای آمدنش به این مدرسه، به روزی برمی‌گردد که از طریق مراجعان محلی و همسایه‌ها متوجه وجود مدرسه‌ای برای کودکان بازمانده از تحصیل شد و همان لحظه هم از فرط خوشحالی گریه امانش نداد و گریه‌کنان و بدون معطلی، خودش را برای ثبت‌نام به مدرسه رساند.

«آرزو» در آرزوی نوازش خانواده

باوجود علاقه‌اش به مدرسه اما، پدر و مادرش نه تنها خودشان سواد خواندن و نوشتن ندارند، بلکه دوست ندارند فرزندشان هم درس بخواند و به همین دلیل هم همیشه به معلم و مددکار موسسه می‌گویند «"آرزو" درس بخونه که چی بشه؟ اصلا چه فایده‌ای براش داره؟». پدرش کارگر ساختمان است و شغل ثابتی ندارد. خیلی از اوقات هم گزارش شده که به بهانه معده درد یا قلب درد و حتی دلایل نامعلوم از رفتن به سر کار سر باز می‌زند و وقتی هم از سوی موسسه موضوع از نظر پزشکی راستی‌آزمایی شده، مشخص شده پدر، هیچ مشکل پزشکی ندارد، اما با این وجود دلایل مختلفی گزارش می‌شود که والدین کار نمی‌کنند اما "آرزو" باید به همراه خواهر و برادرانش کار کنند.

از آرزو می‌پرسم شغلت چیه؟ با همان لحن کودکان و به آرامی می‌گوید: «این کلیپس‌ها هست که میزنن به موهاشون، اونا رو نگین می‌زنم. هرکدومش تقریبا ۵۰ تا نگین می‌خوره، همه‌اش رو مامانم می‌شماره و حساب می‌کنه.» درس خوندن رو دوست داری؟ «آره، دوست دارم دندون‌پزشک بشم».

خشونت خانگی اما بزرگترین مشکل او در خانواده است؛ بعضا گزارش شده که کودک از سمت پدر و مادر مورد خشونت و کتک قرار می‌گیرد و وقتی موسسه علت را جویا می‌شود، متوجه می‌شوند آرزو به جای ۱۲ ساعت کار کردن در طول روز، ۱۱ ساعت و ۳۰ دقیقه کار کرده است. همین فقر فرهنگی و مالی خانواده، کودکی آرزو را ربوده و آن را در باتلاق خشم و غضب والدینش غرق کرده است؛ تا آنجا که این خشونت‌های پی در پی موجب شده او بی‌دلیل به اطرافیانش محبت کند تا در ازای آن، از دیگران محبت بگیرد. مددکارش در این باره می‌گوید: «آرزو وارد پروسه دریافت محبت شده و سعی می‌کند بیش از اندازه به همسالان و پرسنل مدرسه محبت کند تا آنها همان مهربانی را به آرزو برگردانند. وقتی با آرزو صحبت می‌کنیم می‌گوید خانوم من دلم می‌خواد مامانم دست بکشه روی سرم و منو بغل کنه اما از اونجایی که این موضوع در فضای خانواده اتفاق نمی‌افته باعث شده این مهربانی به صورت اغراق‌آمیز خودشو بروز بده».

فردین؛ شاگرد مکانیکی با حقوق ماهانه ۲ میلیون تومان

در ردیف دیگر نیمکت‌ها "فردین" پسر ۱۱ ساله ریز جثه‌ای نشسته که خانواده‌اش پیش از تولد او از افغانستان به ایران مهاجرت کرده‌اند. اگرچه پدرش چندین سال پیش فوت کرد، اما به گفته مددکار موسسه، هیچگاه رد و نشانی از عدم حضور سرپرست موثر در این خانواده یافت نشده، چراکه مادرش با وجود اینکه از سطح تحصیلات بالایی برخوردار نبوده اما به لحاظ فرهنگی نسبت به ادامه تحصیل فرزندانش حساس و همیشه پیگیر و نگران بوده است. مادر فردین در کارگاه تولیدی خیاطی به همراه دختر بزرگترش رومینا کار می‌کند. 

فردین از همان سال‌های ابتدایی دوران کودکی‌، کمک خرج مادرش بود. طی این سال‌ها هم شغل مشخصی نداشته و بارها و بارها شغلش را عوض کرده است؛ مدتی در تعمیرگاه ماشین کار کرده و مدتی هم در صافکاری. حتی برای مدتی در سرچهارراه‌ها آدامس و جوراب می‌فروخته اما از زمانی که توسط تیم موسسه کودکان کار گل مینا در سر چهار راه شناسایی و با تحصیل در این مدرسه، برای یادگیری حرفه‌ای مشخص، در مکانیکی و صافکاری مشغول به کار شده است.

وقتی از او درباره علت دیر آمدنش به مدرسه می‌پرسم می‌گوید: «وقتی اومدیم ایران، خیلی درگیر خونه بودیم. یک ماه رفتیم خونه داییم تا پولامونو جمع کنیم و خونه بگیریم. خونه گرفتیم و یک آقایی منو کمک کرد تا بیام مدرسه.»

 روزی چند ساعت می‌ری سرکار؟ «از ساعت ۸ صبح میرم تا ۷ شب». چقدر حقوق می‌گیری؟ «ماهی دو تومن اون هم شاید بده و شاید نده، چون می‌خوام کار یاد بگیرم». دوست داری در آینده چه شغل داشته باشی؟ «دوست دارم فوتبالیست خوب بشم، الان هم توی تیم آقا میرزایی مهاجم هستم».

دو ساعت مرخصی برای یافتن آینده‌ای روشن

«سارا»؛ زباله‌گردی درگیر فقرفرهنگی خانواده

"سارا" یکی دیگر از دانش‌آموزان این کلاس؛ دختر ۱۲ ساله سبزه‌رو، با تابعیت افغانستانی است که ۵ سال پیش به همراه خانواده‌اش به ایران مهاجرت کرد. فقر فرهنگی، معضل اصلی خانواده آنهاست؛ به گونه‌ای که خانواده و اقوام آنها باوجود نداشتن مشکل مالی، تن به زباله‌گردی داده‌اند. سارا هم پا به پای خانواده‌اش همین کار را انجام می‌دهد؛ معضلی که او را حدود ۳ سال از تحصیل عقب انداخته است. البته او علاوه بر این کار، در صحافی هم کار می‌کند و به قدری قدرت فروش خوبی دارد که در بعضی روزها چندین دفتر را برای فروش با خود مدرسه می‌آورد و معلمان و پرسنل مدرسه هم از او خرید می‌کنند. البته سارا در مصاحبه شغل خود را صحافی عنوان می‌کند و می‌گوید روزانه از ۸ صبح تا ۶ عصر کار می‌کند و در ایام مدارس نیز نصف روز به سر کار و نصف روز به مدرسه می‌رود و نیمی از درآمد خود را به خانواده‌اش می‌دهد که البته مددکارش می‌گوید شغل واقعی سارا زباله‌گردی است و با توانایی که دارد از پس مخارج یک خانواده برمی‌آید.

اغلب خانواده‌های کودکان کار متوجه تاثیرات مثبت تحصیلات فرزندان‌شان نیستند

در همین رابطه نیلوفر براتی، مددکار اجتماعی موسسه خیریه کودکان کار گل مینا ضمن تحلیلی از وضعیت "آرزو"، "سارا" و "فردین"، به ایسنا می‌گوید: آنچه که در اشتغال به کار همه کودکان کار موثر است، فقر مالی و در کنار آن فقر فرهنگی است. به طور مثال در زندگی آرزو، پدر و مادر به لحاظ سطح تحصیلات، بی‌سوادند و برای این خانواده دارا بودن حداقل سواد تحصیلات که می‌تواند در زندگی فرزندانشان کمک‌کننده باشد، بی‌معناست. این درحالیست که بیشتر خانواده‌های کودکان کار به ویژه "آرزو" متوجه تاثیرات مثبت تحصیلات فرزندان‌شان نیستند. وقتی با مادر "آرزو" صحبت می‌کنیم، از او می‌خواهیم اجازه دهد کودکش فقط روزی دو ساعت در مدرسه حاضر شود و هر مهارتی هم که نیاز باشد به او آموزش داده می‌شود. با این وجود او می‌گوید که فرزندش درس بخواند که چه شود؟.

حضور دو ساعته کودکان کار در مدرسه

کودکانی که بدلیل کار، تمرکزی روی درس ندارند

وی با اشاره به اینکه مدت زمانی که این کودکان در مدرسه حضور دارند حدود دو ساعت است، می‌افزاید: البته در راستای ارائه این اقدامات حمایتی و آموزشی، سعی شده با مشورت کودکان و خانواده‌هایشان براساس زمانی که آنها می‌توانند در سرکلاس حاضر شوند برایشان کلاس برگزار شود.

به گفته براتی، بیشترین مشکل در تحصیل کودکان کار کمبود زمان برای انجام تکالیف آنهاست؛ معمولا کودکان کار به دلیل کمبود زمان نمی‌توانند تکالیف‌شان را بنویسند یا دروسی که معلم آموزش داده را مرور کنند، چراکه کودک از صبح تا ساعت ۱۲ شب مشغول به کار است. حتی در ماه‌های اولیه شروع سال تحصیلی به دلیل دور بودن از فضای تحصیل و درگیری ذهنی بالای این کودکان، هیچگونه تمرکزی بر روی درس ندارند.

 «کودک همسری» دیگر مشکل کودکان کار

«درماندگی» که برای برخی خانواده‌ها عادی شده  

وی از دیگر مشکلات کودکان کار را بالا بودن میزان کودک همسری در این کودکان و خانواده‌هایشان می‌داند و ادامه می‌دهد: وقتی وارد فرهنگ خانواده‌های این کودکان می‌شویم می‌بینیم که دختر باید در سن ۱۰ سالگی ازدواج کند. به طور مثال پدر "سارا" اصرار زیادی برای ازدواج دخترش دارد. بارها و بارها پیش آمده که با او صحبت کرده‌ایم که دلیل شما برای اصرار در ازدواج دخترتان چیست و چرا فکر می‌کنید زمان ازدواج سارا رسیده است؟. درصد زیادی از خانواده‌های کودکان کار این دیدگاه را دارند که فرزندشان تشکیل خانواده دهد تا با زاد و ولد نیروی کار در خانواده افزایش یابد؛ به طور مثال پدر سارا به صورت قطعی اعلام کرده که سارا باید ازدواج کند و بچه بیاورد تا جایی که خواهرانش نیز تا سن ۱۲-۱۳ سالگی ازدواج کردند. البته برای مدتی است که پدر سارا قانع شده دخترش درسش را بخواند و سپس ازدواج کند. در واقع فعلا از پدرش زمان خریده‌ایم تا اجازه دهد سارا درس بخواند.

براتی خاطرنشان می‌کند: در نمونه‌ای مشابه، مددجوی ۱۰ ساله‌ای در همین مدرسه درس می‌خواند که با مردی ۴۸ ساله ازدواج کرد و از نظر خانواده این ازدواج منطقی بود. در واقع بیشترین معضل خانواده‌های این کودکان این است که در یک درماندگی آموخته‌شده مانده و قبول کرده‌اند که زندگی همین است.

وی از همین رو به برگزاری ۴ جلسه کارگاه‌های مختلف برای پدران و مادران این کودکان به صورت ماهانه در موسسه اشاره و تصریح می‌کند: از آنجایی که این کودکان یک بهانه و نشانه برای شناسایی و حل ریشه‌ای این آسیب‌های اجتماعی هستند، فرآیند مددکاری موسسه اینگونه است که در ابتدا برای خانواده‌های آنها کلاس‌هایی برگزار می‌کنیم و با برقراری تعاملات قوی با خانواده آنها، مشکلات‌شان را شناسایی کرده و براساس اولویت‌بندی، به آنها کمک می‌کنیم. حتی گاهی پروسه اعتمادسازی میان موسسه و خانواده یک ماه زمان می‌برد تا مشکل را شناسایی و سپس روی مهره اصلی کار کنیم.

حضور ۳۱۵ کودک کار در موسسه خیریه حمایت از کودکان کار گل مینا

تنها ۴۵ کودک موسسه توانستند وارد مدارس عادی شوند و مابقی(۲۷۰ نفر) در این موسسه درس می‌خوانند

به گزارش ایسنا، اول مهرماه امسال در حالی آغاز شده که موسسه خیریه حمایت از کودکان کار گل مینا، برای تحصیل ۲۷۰ کودک با همراهی چهار مربی، یک روانشناس و یک مددکار اقدام کرده‌ است؛ مریم اصغری، مدیرعامل این موسسه با اشاره به اینکه ساختمان این موسسه متعلق به شهرداری است که طبق پروتکل کاری برای ارائه خدمات ویژه آسیب‌های اجتماعی و به ویژه کودکان کار از سوی سازمان بهزیستی مجوزش صادر شده است، به ایسنا می‌گوید: موسسه خیریه کودکان کار گل مینا از سال ۱۴۰۱ شروع به فعالیت کرده و در حال حاضر ۳۱۵ کودک کار تحت حمایت موسسه هستند که ۲۷۰ نفر از آنها در موسسه مشغول به تحصیل‌ بوده و مابقی آنها وارد مدارس عادی شده‌اند.

دو ساعت مرخصی برای یافتن آینده‌ای روشن

تعداد کودکان اتباع خارجی که برای تحصیل به موسسه مراجعه می‌کنند بسیار بیشتر از کودکان ایرانی است

جذب کودکان فارغ از دارا بودن مدارک هویتی 

وی با اشاره به علت شکل‌گیری پدیده کودکان کار، ضمن اشاره به مهاجرت اتباع افغانستانی به ایران طی سال‌های اخیر ادامه می‌دهد: باتوجه به اینکه مهاجرت برای افغان‌ها به ایران گاها راحت‌تر از مهاجرت به سایر کشورهاست، از همین رو طی سال‌های گذشته تعداد افراد تبعه افغانستانی در کشور بالا رفته که اغلب وضعیت تحصیل آنها بعد از مهاجرت، رها شده و از آنجایی هم که بسیاری از این کودکان فاقد مدارک هویتی هستند طبیعتا وارد مدارس عادی نمی‌شوند و کار می‌کنند. از سوی دیگر نیز تعدادی از کودکان کار را ایرانی‌ها که معمولا از ساکنان جنوب کشور هستند، تشکیل می‌دهند. در این میان اما، تعداد کودکان اتباعی که به موسسه مراجعه می‌کنند بسیار بیشتر از کودکان ایرانی‌ است؛ این دسته از کودکان بعضا در کارگاه‌های زیرزمینی مشغول به فعالیت هستند و از تحصیل بازمانده‌اند. در همین راستا موسسه خیریه حمایت از کودکان کار گل مینا، فارغ از این که این کودکان دارای مدارک هویتی هستند یا نه، جهت جلوگیری از بازماندگی از تحصیل، آن‌ها را جذب و برای تحصیل آنها اقدام کرده است، چراکه همه کودکان حق آموزش و شاد زندگی کردن دارند.

وی میانگین سنی این کودکان را ۹ تا ۱۶ سال اعلام می‌کند و می‌گوید: دوره تحصیلی کودکان بازمانده از تحصیل همچون دوره‌های نهضت سودآموزی است که براساس سن و میزان بازماندگی‌ باید دوره پودمان یا انتقالی را طی کنند. دوره پودمان شامل دوره اول، دوم و سوم ابتدایی است که در صورتی که کودک ۹ سال سن داشته باشد، بعد از طی کردن این دوره و در صورت قبولی، می‌تواند وارد مدرسه عادی شده و همانند سایر کودکان در مقطع کلاس چهارم ادامه تحصیل دهد اما کودکانی که ۱۲-۱۳ سال سن دارند و باید به کلاس هفتم بروند و کار کردن موجب بازماندگی از تحصیل آنها شده، در دوره انتقال شرکت کرده و دوره چهارم، پنجم و ششم نهضت سوادآموزی را طی می‌کنند که بعد از شرکت در آزمون آموزش و پرورش، در صورت قبولی می‌توانند به مدرسه دولتی رفته و ادامه تحصیل دهند. البته موسسه کودکان کار گل مینا، پس از اینکه کودکان این دو دوره را گذراندند و وارد مدارس عادی شدند همچنان پیگیر وضعیت آنها جهت جلوگیری از بازماندگی از تحصیل آنها خواهد بود و یکبار در سال وضعیت تحصیل آنها را رصد می‌کند.

دانش‌آموزان در این مدرسه تنها در زمان حضور در مدرسه می‌توانند درس بخوانند

بعضا این کودکان وقتی صبح به مدرسه می‌آیند خواب‌آلود و گرسنه هستند

مدیرعامل موسسه خیریه حمایت از کودکان کار گل مینا در پاسخ به سوالی درخصوص وضعیت معدل این کودکان، می‌گوید: میانگین معدل دانش‌آموزان مدرسه ۱۴ است؛ علت پایین بودن معدل آنها عموما به این دلیل است که دانش‌آموزان در این مدرسه تنها زمانی که در مدرسه حضور دارند می‌توانند درس بخوانند و به عبارتی بعد از آن پایان کلاس، دفتر و کتاب را تا جلسه بعد می‌بندند. بعضا این کودکان وقتی صبح به مدرسه می‌آیند خواب‌آلود و گرسنه هستند، گاهی صبح‌ها فشارشان از گرسنگی می‌افتد و کارشان به اورژانس می‌کشند.

اغلب والدین کودکان کار در دام «اعتیاد»

فروش کفش و کیف این کودکان توسط والدین

اصغری با بیان اینکه این کودکان از نظر شرایط خانوادگی نسبت به سایر کودکان متفاوت هستند، ادامه می‌دهد: والدین اغلبِ این کودکان معتادند و به دلیل همین اعتیاد مدام فرزندشان را تهدید می‌کنند.

او در تشریح بیشتر این موضوع می‌گوید: اگرچه در ابتدای سال تحصیلی با کمک خیران برای کودکان موسسه، کیف و کفش نو خریداری کرده و میان آنها توزیع می‌کنیم، اما گاهی مشاهده شده در همان اوایل سال، کودک وسایلش را داخل کیسه‌ای گذاشته و به مدرسه آمده است. زمانی هم که موضوع را جویا می‌شویم متوجه می‌شویم پدر خانواده کیف و کفش کودک را فروخته است. برخی از خانواده‌ها این کودکان را در خانه حبس می‌کنند و از آمدن آنها به مدرسه ممانعت کرده و بعضا از جملاتی مانند اینکه دیگر نمی‌گذارم به مدرسه بروی، مدرسه به تو رو داده، مدرسه تو رو پررو کرده استفاده می‌کنند. برخی از خانواده‌ها هم کودک را از خانه بیرون کرده و کودک را تحت فشار قرار می‌دهند. باوجود همین مشکلات تنها کاری که می‌توانیم برای کودکان انجام دهیم، آرام کردن روح و روان کودکان از طریق روانشناس و مددکار موسسه است.

نحوه شناسایی و جذب کودکان کار

مدیرعامل موسسه خیریه کودکان کار گل مینا درباره نحوه شناسایی این کودکان اینگونه توضیح می‌دهد: از آنجایی که نحوه جذب کودکان برای جلوگیری از بازماندگی تحصیل، از طریق ارجاع محلی یا شناسایی تیم‌های مددکاری انجام می‌شود، موسسه برای شناسایی کودکان دارای آسیب، تیم‌های مجزایی جهت شناسایی کودکان کار دارد که این تیم‌ها آموزش‌دیده و دوره‌دیده و با نظارت سازمان بهزیستی به صورت روزانه برای شناسایی کودکان در سر چهارراه‌ها مستقر می‌شوند و بعد از شناسایی آنها، به موسسه جهت تحصیل معرفی می‌شوند. برخی از کودکان نیز بعد از شناسایی وجود چنین موسسه‌ای به صورت داوطلبانه مراجعه کرده و جذب می‌شوند.

اغلب خانواده‌های این کودکان فاقد شغل موثر هستند

ارائه بسته‌های معیشتی و مالی به خانواده برخی کودکان‌کار 

اصغری تصریح می‌کند: بعد از شناسایی و جذب آنها، پرونده‌ای از وضعیت خانوادگی و عوامل موثر در بازماندگی و کار کودک تشکیل می‌شود. باتوجه به اینکه بیشتر این کودکان به دلیل فقر اقتصادی و بیکاری والدین‌شان از تحصیل بازمانده‌اند، مددکاران موسسه طی انجام بازدیدی از وضعیت محل سکونت آنها، تمام مشکلات آنها و خانواده‌هایشان را بررسی کرده و براساس اولویت‌بندی آن را در دستور کار قرار می‌دهند. به طور مثال اغلب خانواده‌های این کودکان فاقد شغل موثر هستند. در همین راستا موسسه برای حمایت از کودک و خانواده او به دنبال کارافرینی برای والدین‌اش است تا کودک خانواده مجبور به کار نشود که در همین رابطه نیز تاکنون به تعداد انگشت شمار موفق به ایجاد کارافرینی موفق برای خروج کودک از چرخه کار شده‌ایم. البته از آنجایی که کارآفرینی مبحثی پیچیده است، برای رفع مشکلات مالی و کاهش هزینه‌های این خانواده‌ها به صورت ماهانه بسته‌های معیشتی ارائه می‌کنیم. علاوه بر این نیز برخی خانواده‌ها به دلیل ناتوانی در پرداخت اجاره بها، کودکان‌شان را راهی سرچهارراه‌ها یا کارگاه‌ها می‌کنند که در این راستا نیز ماهانه براساس اولویت به خانواده‌ها مبلغی بین ۵۰۰ تا ۲ میلیون تومان واریز می‌شود.

وی با اشاره به اینکه موسسه حمایت از کودکان کار گل مینا تنها موسسه‌ای برای کودکان کار نیست، می‌افزاید: در این موسسه تمام تمرکز خود را روی خروج کودکان از چرخه کار گذاشته‌ایم و هدف این است که این کودکان در درجه اول در مدرسه آموزش ببینند و در درجه دوم به خانواده‌های آنها کمک شود. منابع این مراکز نیز از طریق کمک‌های مردمی تامین می‌شود که از این طریق تاکنون توانسته‌ایم چندین کودک را از چرخه کار خارج کرده و وارد مدارس دولتی کنیم.

مشکل تامین «معلم» برای آموزش کودکان کار

بچه‌ها «کتاب درسی» ندارند

مدیرعامل موسسه خیریه کودکان کار گل مینا در پاسخ به سوال دیگری درخصوص نحوه کار معلمان می‌گوید: مربی هنر و زبان در مدرسه گل مینا معمولا به عنوان داوطلب به کودکان آموزش می‌دهند، اما باتوجه به اینکه معلمان دروس اصلی باید به صورت روزانه سر کلاس حاضر شوند و از نظر رفت و آمد برای آنها هزینه دارد، در این زمینه با مشکلاتی مواجه هستیم.

اصغری اما در پایان سخنانش نسبت به نبود کتب درسی کودکان انتقاد دارد و می‌گوید: در سال ۱۴۰۱ به تعداد دانش‌آموزان حاضر در مدرسه کتب درسی دریافت کردیم اما در سال گذشته این اتفاق نیفتاد به گونه‌ای که سال گذشته تنها موفق به دریافت ۱۰ کتاب درسی از سوی آموزش و پرورش شدیم که برای تسهیل در این امر، جزواتی را چاپ و در اختیار کودکان قرار دادیم. در سال تحصیلی جاری نیز هنوز هنوز بچه‌ها کتاب دریافت نکرده‌اند که به نظر امسال نیز باید از کتب سال گذشته کپی گرفته و جزوات دانش‌آموزان را تهیه کنیم./ ایسنا