logo

کد خبر : 311
تاریخ خبر : 1403/07/04
سراب مدارس خصوصی و ایده‌هایی که نیست!
بررسی نسبت عدالت آموزشی در مدارس ایران در گفتگو با محمود مهرمحمدی؛

سراب مدارس خصوصی و ایده‌هایی که نیست!

امروزه تقاضا برای مدارس خصوصی نزدیک به ۱۰۰ درصد است. به این معنی که عده قلیلی امکان دسترسی به این امکان را دارند و عده زیادی حسرت می‌خورند که فرزندانشان امکان تحصیل در مدارس خصوصی را ندارند. مشکل اصلی مدارس خصوصی نیستند؛ بلکه مشکل اصلی حسرتی است که در قاطبه والدین به دلیل تفاوت بین مدارس خصوصی و دولتی وجود دارد.

کمانه/ سرویس جامعه: اینکه والدین همیشه رفاه خود را فدای آسایش و راحتی فرزندان خود می‌کنند؛ حقیقتی غیرقابل‌کتمان است. شاید یکی از موقعیت‌هایی که والدین معتقد هستند فرزندانشان از طریق آن می‌توانند به جایگاه و شغلی خوب در جامعه دست پیدا کنند، تربیت در مدرسه است. مدرسه در جامعه ایران سکوی صعود است؛ البته برای برخی از دانش‌آموزان هم جایی برای تلف کردن عمر است! امروزه این مدارس خصوصی هستند که فرصت آموزش باکیفیت را به دانش‌آموزان خود می‌دهند و این یعنی مدارس دولتی در حاشیه قرار گرفته‌اند. ضعف در امکانات، کمبود معلم و... از جمله دلایل کیفیت پایین مدارس دولتی است. برای فهم عمیق‌تر از این موضوع با دکتر محمود مهرمحمدی - استاد بازنشسته گروه علوم تربیتی دانشگاه تربیت‌مدرس و سرپرستی دانشگاه فرهنگیان - گفتگو کرده‌ایم که شرح آن در ادامه آمده است.

 

«عدالت آموزشی» از آن دست مفاهیمی است که تعاریف متکثر و زیادی دارد. عدالت آموزشی در نسبت با نهادها یا سازوکارهای مختلف اجتماعی کارکردها و البته نسبت‌های کارساز و حساسی دارد. مدرسه، به‌عنوان یکی از مهم‌ترین سازوکارهای آموزش در جامعه ایرانی است که با موضوع عدالت آموزشی به طور مستقیم درگیر است. در سال‌های گذشته تلاش‌های زیادی برای افزایش کیفیت و کمیت مدارس و به تبع آن ارتقای سطح عدالت آموزشی در کشور صورت گرفته است. اما زمانی که پای ارزیابی به میان می‌آید با وضعیت متفاوتی روبه‌رو می‌شویم. شاخص‌هایی همچون تطبیق طبقاتی قبول‌شدگان در کنکور با دهک‌های بالای اقتصادی و فرهنگی، یا شاخص‌هایی که عمق آموزش عادلانه و توانمندساز دانش‌آموزان یا دانشجویان را نشان می‌دهند، از جمله این موارد است. به نظر شما، مدرسه و عدالت آموزشی در ایران چه نسبتی با هم دارند؟

مهر محمدی: مدرسه نهادی است که عدالت آموزشی در آن بروز پیدا می‌کند. هر اتفاقی خارج از مدرسه در مقام حرف و نظر است. به بیانی دیگر، مدرسه نهادی است که نظام تعلیم‌وتربیت را نمایندگی می‌کند، در نتیجه باید مدرسه را کانون توجه قرار داد و بر اساس نظریات و نگاه‌های سیاست گذران، عدالت را در آن جستجو کرد. برای اینکه شاهد پیشرفت عدالت آموزشی در سطح جامعه باشیم، باید فاصله کیفیت فرصت‌های یادگیری و تربیتی در مدارس دولتی و سایر مدارس، به‌خصوص مدارس خصوصی کمتر شود. به طوری که مدارس خصوصی، تافته جدابافته در سیستم آموزشی نباشند. تا زمانی که مدارس خصوصی یک فرصت ویژه برای دانش‌آموزان محسوب می‌شوند، نمی‌توان به شرایط عادلانه فکر کرد. والدین به طور طبیعی به دنبال این هستند که بچه‌هایشان از بهترین فرصت‌های تعلیم و تربیتی و رشد برخورد باشند. این فرصت‌ها در مدارس دولتی کمیاب است و قابل‌مقایسه با چیزی که در مدارس خصوصی وجود دارد، نیست. اگر به دنبال استقرار عدالت آموزشی هستیم، باید برای ارتقای محسوس و جهشی در بهبود وضعیت مدارس دولتی و کاهش فاصله بسیار عمیق و وحشتناک بین مدارس دولتی و مدارس خصوصی چاره‌اندیشی کنیم.

 

ریشه این کاستی و فاصله معنادار بین مدارس دولتی و خصوصی در چیست؟ امروز ماراتن تحصیل در مدارس خصوصی به سایر عرصه‌ها نیز کشیده شده است. به این معنا که حضور دانش‌آموزان در این مدارس و برخورداری از شیوه متفاوت تحصیل و در پی آن برخورداری‌های شغلی یا اجتماعی متفاوت در آینده، آرزوی هر خانواده‌ای شده است! این در حالی است که برخی از کارشناسان این مسئله را نادیده انگاشته و این‌طور فکر می‌کنند که با حل مسئله بازماندگی از تحصیل، آن هم به ساده‌ترین وجه، یعنی در دسترس قراردادن مدرسه، می‌توانند فضای مسموم این ماراتن را بشکنند! آمارها نشان از آن دارد که بازماندگان از تحصیل در جامعه امروز ما نه به‌خاطر فقر مالی یا فقدان مدرسه بلکه به دلایل اجتماعی یا فرهنگی یا ترکیبی از دلایل اقتصادی و اجتماعی در وضعیت بازماندگی قرار دارند. نزدیک به ۷۰ درصد بازماندگان از مدرسه، به دلیل فقر یا معلولیت بازمانده هستند و تنها ۶ درصد از اینان، مدرسه‌ای در نزدیکی خود ندارند که بازمانده شده‌اند. همچنین مشاهده آمارهای دیگر نشان از آن دارد که اغلب دانش‌آموزان مدارس دولتی یا معمولی، در زمره دست‌یافتگان به موقعیت‌های برتر آینده به‌حساب نمی‌آیند. تطبیق این آمارها، به روشنی فقدان عدالت آموزشی و محتوای آموزشی در مدارس دولتی را نشان می‌دهد.

آقای دکتر! شما بهتر از ما می‌دانید که نظرات راجع به این موضوع زیاد است اما حقیقتاً ما کجای این مسیر را اشتباه آمده‌ایم که امروز در وضعیت فعلی قرار گرفته‌ایم؟ وضعیتی که در آن حتی قادر به ارائه یک تحلیل درست از ماجرا هم نیستیم. نقش سیاست‌گذار و مطالبه‌گر اجتماعی در این اوضاع به‌هم‌ریخته چیست؟

مهر محمدی: همه این مواردی که شما اشاره کردید را به‌درستی می‌توان تحلیل و بررسی کرد. اما اجازه بدهید من از قصور نخبگان صاحب‌نظر در حوزه تعلیم‌وتربیت آغاز کنم. هم اینان قصور دارند و هم مدیران سیاست‌گذار در همین عرصه، تقصیرکار هستند. من بین نخبگان و سیاست‌گذاران، تفاوت قائل هستم و جرم نخبگان را کمتر می‌دانم، اما برای ارائه یک تحلیل دقیق و منصفانه حتماً باید به هر دو گروه را در نظر گرفت. سیاست‌گذاران، باید پاسخگوی بی‌عدالتی در آموزش‌وپرورش باشند. سیاست‌گذاران در قبال آموزش‌وپرورش و در قبال عدالت آموزشی، مسئولیت عملی دارند. نخبگان نیز مسئولیت‌های مهمی در این زمینه دارند که باید به آنها توجه و اهتمام ویژه‌ای داشته باشند. نخبگان باید درباره چگونگی تحول در کیفیت مدارس دولتی ایده‌پردازی کنند. به عبارتی دیگر، نخبگان باید این موضوع را به‌عنوان مسئولیت اجتماعی خود فهم کنند و در راستای رسیدن به آن تلاش کنند. تا به امروز در این زمینه، تولید نظری قوی از نخبگان و اهالی نظر نداشته‌ایم. ایده‌های نظربنیانی که بتوانیم بر اساس آنها، با اصحاب سیاست اتمام حجت نظری کنیم، وجود ندارند.

سیاست‌گذاران باید در موقعیتی باشند که نتوانند از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند. اگر نخبگان و اصحاب نظر، ایده‌پردازی می‌کردند یا در آینده ایده‌پردازی کنند، شاید این شانه خالی‌کردن و مسئولیت‌ناپذیری از سمت سیاست‌گذاران اتفاق نمی‌افتاد. اینکه سیاست‌گذاران عرصه آموزش یا موضوع مدرسه، در طی این سالیان کار زیادی نکرده‌اند و تنها به‌صورت شبانه‌روزی، بودجه و هزینه برای این دستگاه آفریده‌اند، از جمله مهم‌ترین مسائلی است که باید به آن توجه کنیم. همین فقدان، منجر به عدم بروز تغییرات مهم کیفی در عرصه عدالت آموزشی شده و می‌شود. فقدان ایده مهم‌ترین مسئله امروز ماست. برای بیرون آمدن از باتلاق نابرابری، باید مسئولیت اجتماعی نخبگان را موردتوجه قرار بدهیم. به همین دلیل است که من سیاست‌گذار را در جایگاه مقصر و نخبگان را در جایگاه کسانی که قصور کرده‌اند، معرفی می‌کنم.

چطور در طی این سال‌ها که اوضاع عدالت آموزشی در جامعه ایرانی وخیم‌تر شده، توجهی به این سمت جلب نشده است؟ چرا به این مسئله فکر نمی‌کنیم که ما برای اصلاح اوضاع آموزش به الگوهای جدید نیاز داریم؟ 

مهر محمدی: به نکته خوبی اشاره کردید. در ابتدا باید مشخص شود کسانی که دغدغه عدالت داشته‌اند و در جایگاه خوبی بوده‌اند، چرا چنین پرسش‌هایی را مطرح نکرده‌اند؟ البته راهکارهایی مشاهده شده، اما نتیجه عکس داده است. برای نمونه توسعه مدارس خصوصی قرار بود به ارتقای مدارس دولتی کمک کند. اما نتیجه‌اش برعکس شد. به نظرم پاسخ مشخصی برای این مسئله وجود ندارد! در لایه نخبگان، راهکارها از یک دایره محدود فراتر نرفته است. هرچه تا مرز همان دایره بوده، تکرار مکررات بوده است و به پایان بحران در آموزش‌وپرورش منتهی نشده است. برای نمونه؛ همه ایده‌پردازان حوزه عدالت آموزشی، نقطه عزیمت ارتقای کیفیت مدارس دولتی را صرفاً افزایش بودجه آموزش‌وپرورش می‌دانند و معتقد هستند که اگر بودجه افزایش پیدا کند، آنها نیز راهکارهای موردنظر خود را ارائه می‌دهند. این کار حتی در مقام حرف هم راهگشا نیست و باعث انسداد مسیر ارتقای کیفیت می‌شود.

حتی اگر افزایش بودجه هم صورت بگیرد، من معتقدم که فاصله بین کیفیت مدارس دولتی و خصوصی کمتر نخواهد شد. من فکر می‌کنم که نگاه به آموزش‌وپرورش با الگو و مدل حاکمیتی، با اعتبار و منابع مالی دولتی و ابعادی به این صورت، همان سراب مدارس خصوصی را تقویت می‌کند. باید به راه‌حل‌های عمیق‌تر و دقیق‌تر فکر کنیم تا راهکارهایی ارائه شود که امکان وقوع و تأثیر در فضای واقعی جامعه را داشته باشد.

حاکمیت باید نگاه بسته را کنار بگذارد

شما یکی از چهره‌های مهم و تأثیرگذار در میان نخبگانی هستید که درباره مسئله آموزش، عدالت آموزشی و مدرسه در کشور سخن می‌گویند. به نظر شما راه‌حل تطبیق این ایده‌ها با فضای واقعی جامعه ایرانی چیست؟ اجازه بدهید کمی صریح‌تر سؤال کنم؛ اگر بنا باشد که دکتر محمود مهر محمدی درباره این مسئله چاره‌اندیشی کند و تمام بدنه حاکمیت برای اجرای این سیستم همراه او باشند، از کدامین راهکار سخن می‌گوید؟

مهر محمدی: البته مجال ایده‌پردازی و واکاوی کارهایی که درباره این موضوع می‌توان انجام داد، مجالی مفصل‌تر از این می‌طلبد. اما اگر بخواهیم به‌صورت خلاصه این مسیر را طی کنیم، این‌طور می‌گویم؛ بر اساس راهکار من، تا زمانی که به مدارس نگاه حاکمیتی داشته باشیم - که من از آن به‌عنوان نگاه حاکمیتی بسته یاد می‌کنم - آموزش‌وپرورش تغییر مثبتی نخواهد کرد. حاکمیت باید با حفظ جایگاه خود، مدل را از بسته به باز تغییر بدهد. باید مدیریت آموزش‌وپرورش از نهادی که صفر تا صد آن توسط حکومت صورت می‌گیرد، به مدلی که وظایف حاکمیتی و غیرحاکمیتی آن تفکیک شده و هرکدام به نهادهای مربوط تحویل شده، تبدیل شود. ایده برون‌رفت از وضعیت حال بد مدارس دولتی، جز از طریق ایجاد یک رقابت سازنده بین مدارس دولتی و خصوصی اتفاق نخواهد افتاد. رقابتی که در سایه آن دوام و بقاء موجودی به نام مدرسه حفظ شود.

 

 آیا در این سال‌ها دوره‌ای بوده که نگاه مدیران آموزش‌وپرورش نگاه حاکمیتی کم‌رنگ‌تری باشد و سیاست‌گذاران دغدغه کاهش نقش حاکمیت در این امر را داشته باشند؟

مهر محمدی: متأسفانه خیر! من معتقدم سیاست‌گذارانی که درباره شکاف آموزشی و تربیتی فعالیت می‌کنند، اگر دلشان با حرفی که می‌زنند همراه باشد، باید از راه‌حل‌های موجود استفاده کنند. این آزمونی برای کسانی است که ادعا می‌کنند دغدغه عدالت آموزشی دارند. باید اعتراف کنم که صداقت در اظهارات این دسته افراد کم است. اگر کارها و اقداماتی که موردتوجه سیاست‌گذاران قرار می‌گیرد، با برخی از سیاست‌ها در تضاد باشد، نشانه صداقت و سلامت مدیرانی است که اظهار می‌کنند از ناعدالتی رنج می‌برند. اما اگر تطبیق وضعیت به این تضاد نینجامد، باید در صداقت اینان تشکیک کرد.

 

توسعه بی حساب و کتاب مدارس سمپاد

به نظر شما نقش آموزش‌وپرورش در تقویت فضای آموزش عادلانه و مسئله عدالت آموزشی چگونه بوده یا هست؟ منظورم از آموزش‌وپرورش دقیقاً کلیتی به همین بزرگی است. از مدرسه تا معلم و مدارس متنوع و... شما عملکرد این نهاد را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ 


مهر محمدی: ابتدا باید مشخص شود که منظور از تنوع مدارس چیست. برای مثال، مدارس استعدادهای درخشان برای بچه‌هایی با استعدادهای ویژه ساخته شده است. باید از نگاه عدالت آموزشی به این مدارس نگاه کرد و بعد عملکردشان را در طی این سال‌ها ارزیابی کرد. آیا مدارس استعدادها به تشدید ناعدالتی کمک می‌کند یا خیر؟ آیا این مدارس باعث کاهش ناعدالتی شده است؟ اگر منظور از تنوع مدارس، مدرسه شاهد، نمونه دولتی، معلولین و... باشد، هر کدام از این مدارس از منظر عدالت آموزشی حکمی دارند و نمی‌شود حکمی کلی درباره تمام آنها داد. به‌طورکلی نمی‌توان گفت این مدارس متنوع، عاملی در جهت تشدید نابرابری هستند. مدارس کودکان استثنایی کاملاً در جهت توسعه فضای عادلانه آموزشی بوده و مورد تأیید است. البته مدارس طیف سمپاد مورد پیچیده‌ای به‌حساب می‌آیند و نمی‌توان به این سادگی‌ها درباره‌شان تصمیم گرفت. چند سال است که بدون هیچ مبنای علمی، تعداد مدارس استعدادهای درخشان در کشور افزایش پیدا کرده و کسی به عاقبت این رخداد نمی‌اندیشد. سؤال این است که آیا مدارس سمپاد، مثل مدارس خصوصی نماد بی‌عدالتی هستند؟ یا مانند مدارس استثنایی نماد عدالت به‌حساب می‌آیند؟! البته من درباره مدارس سمپاد، قائل به بازنگری در سیاست‌های استعدادهای درخشان هستم. در هیچ نظام آموزشی، پرورش نخبگان برای بهره‌وری بیشتر از ظرفیت آنها قابل‌انکار نیست.

یکی از رسالت‌ها و مأموریت‌های ذاتی آموزش‌وپرورش، شناخت استعدادهای بچه‌هاست. آموزش‌وپرورش باید به‌صورت سیستماتیک، برنامه‌ای فراتر از برنامه‌های درسی معمولی اجرا کند تا زمینه شناسایی استعداد بچه‌ها در حوزه‌های مختلف را فراهم کند. البته این شناسایی نیازمند برنامه‌ریزی دقیقی است که در فرصت مقتضی باید به آن اشاره کرد. در ایده بنده، پرورش و شناسایی استعدادهای بچه‌ها از دوره ابتدایی آغاز می‌شود. مدتی قبل برنامه‌ای زیر نظر بنیاد نخبگان تحت عنوان شهاب (شناسایی و هدایت استعدادهای برتر) اجرا شد. این برنامه چند سالی در عرصه شناسایی استعدادها فعالیت می‌کرد و بعد از مدتی، متوقف شد. اگر بخواهیم کل نظام آموزشی را به شناسایی استعدادها حساس کنیم، باید به دوره ابتدایی توجه کنیم. اگر در دوره ابتدایی زمینه شناسایی صورت بگیرد، در دوره متوسط شاهد تکثر در مدارس خواهیم بود. در واقع این یک نگاه بنیادین به مسئله استعداد و پرورش آن است.

 

طرحی نو در استعدادیابی دانش‌آموزان

اگر بپذیریم که بچه‌ها استعدادهای گوناگونی دارند و یکی از مهم‌ترین بایسته‌های آموزش، توجه به این استعدادها و پرورش آنهاست، باید بستر این آموزش‌وپرورش را فراهم کنیم. برای نمونه مدرسه‌ای برای پرورش استعدادهای هنری، مدرسه‌ای برای پرورش استعدادهای فنی، همین‌طور ریاضی و رشته‌های دیگر... در نتیجه با طیفی از مدارس روبه‌رو خواهیم بود که استعداد دانش‌آموزان را پرورش و در این راستا به آنان آموزش می‌دهد. در نهایت دوره متوسط دوم پرورش کامل نخبه صورت می‌گیرد. در این ایده، نظام‌واره‌ای داریم که استعدادهای برتر را از دوره ابتدایی شناسایی می‌کند و در دوره دوم متوسطه آن را به بالاترین سطح می‌رساند. این شکل مواجهه با استعدادهای درخشان، از منظر عدالت آموزشی و عمومیت بخشیدن فرصت‌های یادگیری در نظام آموزشی قابل‌دفاع است. اما عملکرد مدارس سمپاد و استعدادهای درخشان در حال حاضر قابل‌دفاع نیستند.

در دوره ابتدایی هیچ تلاشی برای شناسایی استعداد بچه‌ها نمی‌شود و تأکید بر برگزاری آزمون استعدادهای درخشان در متوسطه اول و دوم غلط است. نگاه عمومی آموزش‌وپرورش به استعدادهای درخشان باعث خدشه‌دار کردن بقیه استعدادهای دانش‌آموزان می‌شود. در نتیجه این نگاه، زمینه رشد استعدادهای مختلف فراهم نمی‌شود. بر همین اساس بود که تأکید کردم مورد استعدادهای درخشان پیچیده است. به طور خلاصه نمی‌توان گفت پرورش نخبگان بر خلاف عدالت است؛ چرا که در همه نظام‌های آموزشی، پرورش نخبگان اهمیت دارد. همچنین به طور کامل نمی‌شود آن را بر اساس مولفه‌های عدالت آموزشی روشن کرد و باید یک نگاه یا سیستم واحد و کلی برای این موضوع طراحی کرد.

 

زمانی که درباره نقش قشرهای مختلف مانند نخبگان، سیاست‌گذاران یا عامه مردم و نسبت آنها با عدالت آموزشی صحبت می‌شود، گویی از وجود یک روح فرهنگی آگاه می‌شویم که هرچند در ظاهر علاقه زیادی به رواج فضای عادلانه دارد، اما در باطن برای خود جایگاه خاص اجتماعی و اقتصادی با امتیازهای ویژه متصور است که اجازه نمی‌دهد تغییرات منتهی به این چینش عادلانه، روی دهد. به عبارتی این روح فرهنگی بین لایه‌های مختلف رسوخ کرده و درحالی‌که افراد نقدهایی درباره عدالت آموزشی داشته یا دارند، راضی به هزینه دادن برای چنین اتفاقی نیستند! من نام این روح را مفهوم طبقه می‌گذارم. نظر شما در این موضوع چیست؟

مهر محمدی: من مانند شما فکر نمی‌کنم! به نظر من نخبگان درباره ارتقای کیفیت مدارس دولتی قصور دارند. باید اقدامی صورت بگیرد تا مدارس خصوصی در سایه مدارس دولتی جذابیت خود را از دست بدهند و رغبتی به مدارس خصوصی نباشد. درعین‌حال نیز شاید والدینی باشند که با وجود وضعیت خوب مدارس دولتی، مایل هستند تا یک سرمایه‌گذاری ویژه برای بچه‌های خود داشته باشند. برای آنها باید مسیر باز باشد تا بتوانند با اختیار تصمیم بگیرند. اما امروزه تقاضای اجتماعی برای مدارس خصوصی نزدیک به ۱۰۰ درصد است. به این معنی که عده قلیلی امکان دسترسی به این امکان را دارند و عده زیادی حسرت می‌خورند که فرزندانشان امکان تحصیل در مدارس خصوصی را ندارند. مشکل اصلی مدارس خصوصی نیستند؛ بلکه مشکل اصلی حسرتی است که در قاطبه والدین به دلیل تفاوت بین مدارس خصوصی و دولتی وجود دارد. باید فاصله بین عملکرد مدارس دولتی و خصوصی را کم کرد، نه اینکه مدارس خصوصی را بست.

 

باید جای مدارس دولتی و خصوصی عوض شود!

 و این کاهش یا مدیریت احساس تقاضا به چه صورت رقم می‌خورد؟ 

مهر محمدی: پیشنهاد من درباره کاهش تقاضای اجتماعی این است؛ والدینی که تحت هر شرایطی می‌خواهند فرزندانشان به مدارس خصوصی بروند، نباید از بودجه دولتی برخوردار نباشند. در اکوسیستمی که من پیشنهاد می‌کنم، نگاه حاکمیت باز است. امر مدرسه‌داری به مردم واگذار می‌شود و دولت فقط سیاست‌گذاری و نظارت می‌کند. به‌طورکلی هر دانش‌آموز از بودجه دولت سهمی دارد و این سهم و اعتبار در دست اوست تا در اختیار مدرسه‌ای قرار دهد که با انتظارات، خواسته‌ها و سبک زندگی او تطبیق می‌کند. در این اکوسیستم، بچه‌هایی که به مدارس خصوصی می‌روند نباید با یارانه آموزشی ثبت‌نام شوند. به‌عبارت‌دیگر والدینی که فرزندان خود را در مدارس دولتی ثبت‌نام می‌کنند، سالانه از دولت یارانه دریافت می‌کنند. اما فردی که انتخاب دیگری می‌کند، از این امتیاز برخوردار نمی‌شود. 

نکته مهم دیگری که در این راستا می‌توان به آن اشاره داشت، محوریت شیوه‌ها و موضوعات مختلف آموزشی است. به نظر من باید به موضوع آموزش‌های فنی و حرفه‌ای پرداخته شود. باید توجه داشت که این تقسیم‌بندی دانش‌آموزان به شاخه‌های نظری و فنی و حرفه‌ای، تا چه میزان عادلانه است؟ آیا ساختار آموزش‌وپرورش، زمینه بازتولید نابرابری اجتماعی را فراهم می‌کند؟ البته این سؤال از آن دست سؤالات پیچیده و چندوجهی است. پژوهش‌های موجود نشان می‌دهد که تقسیم‌بندی رشته‌ها به نظری و غیرنظری، تولید و بازتولید نظام طبقاتی است. بچه‌های طبقات پایین، ناگزیر به سمت رشته‌های فنی و بچه‌های طبقات بالا، به سمت رشته‌های نظری می‌روند. ناعدالتی بازتولید می‌شود و این ناعدالتی، زیر سایه ناعدالتی بزرگ‌تری قرار می‌گیرد و امتداد می‌یابد.

بحث دیگر، موضوع تربیت‌معلم است. سیاست‌های موجود در خصوص جایگاه دانشگاه فرهنگیان باید مورد بازبینی قرار بگیرد. زمانی که سیاست‌ها صحیح باشد؛ معلمین هم از کیفیت و شایستگی‌های خوبی برخوردار خواهند بود. درنتیجه شاهد آموزش باکیفیت در سطح جامعه خواهیم بود. / سدید