نوجوان امروز، خودش نیست!
فراز و فرودهای هویت‌یابی و هویت‌سازی نوجوانان در گفتگو با مصطفی کوچکزائی/ بخش اول؛

نوجوان امروز، خودش نیست!

اگر نسل شما که احتمالاً یک میلیون یا دو میلیون یا ده میلیون از جمعیت ایران باشد که همه دوست دارید یوتیوبر باشید، پس چه کسی پزشک شود؟ چه کسی مکانیک شود؟ چه کسی فیزیک هسته‌ای بخواند؟ اصلاً چه کسی نانوا شود؟ به چه دلیلی همه یوتیوبر شدن را دوست دارند؟

کمانه/سرویس جامعه: مصطفی کوچکزائی، دانش‌آموخته مقطع دکتری رشته روان‌شناسی بالینی و مشاور خانواده و نوجوان است. او مقالات مختلفی در حوزه مسائل نوجوان، منابع هویت و روند هویت‌سازی نوجوان و همچنین نقش خانواده در این جریان تألیف کرده که در مجلات مختلف منتشر شده است. در این گفتگو از مهم‌ترین چالش‌های هویتی امروز نوجوان ایرانی پرسیدیم و دکتر کوچکزائی به سؤالات ما پاسخ داد. شرح نظرات ایشان در ادامه دنبال می‌کنید.

بازیگران مجازی هویت‌ساز

مسئلۀ مورد بررسی ما در این پرونده، هویت است. هویت یکی از مهم‌ترین و البته پرحرف‌ترین موضوعاتی است که می‌توان در نسبت با نوجوانان به آن پرداخت. البته تا به امروز عدۀ زیادی از اهالی روان‌شناسی و جامعه‌شناسی به این موضوع پرداخته‌اند، اما ماجراهای پاییز ۱۴۰۱ و حضور فعال نوجوان‌ها چه در خیابان و چه در فضای مجازی، به‌روشنی نشان داد که مسئلۀ هویت در جامعه ایران همچنان حل‌نشده باقی مانده است. در ابتدای گفت‌وگو از هویت و نسبت آن با نوجوانان جامعه ایرانی بفرمایید. منابع هویت‌ساز نوجوانانی که با آن‌ها سروکار داریم کدام‌اند؟ شما یک مقاله با عنوان نسبت هویت نوجوان‌ها و نقش سلبریتی‌ها در هویت‌یابی نوشته‌اید. شاید بهتر است که از همین منابع تأثیرگذار بر هویت بحث را آغاز کنیم.

کوچکزائی: اگر بخواهیم از منظر روان‌شناختی به مسئلۀ هویت بپردازیم، بر اساس سیر مراحل رشد انسان، یکی از نظریه‌های مهم در حوزه هویت متعلق به اریک اریکسون است که او یک نئوفرویدی بوده است. او به سن رشد پانزده و یا شانزده‌سالگی تا قبل از ازدواج می‌پردازد. یکی دیگر از نظریه‌پردازان هویت در حوزه روان‌شناسی، مارسیا است که او نیز بر روی آن مانور می‎دهد و نظریه هویت را شکل می‌دهد.

در رابطه با منابع ورودی هویت من معتقدم که محیط، تأثیر زیادی دارد. در زمان گذشته محیط محدود به خانواده و محیط اجتماعی شهر و روستایی که فرد در آن زندگی می‎کرد و نهایتاً حضور و مشارکت در پایگاه‌هایی همچون سمن‌ها، بسیج یا مساجد بود. اما اتفاقی که در دوره‎های بعد افتاد و فضای رسانه خیلی به آن بها داد، تغییر مقیاس محیط‎ها در نسبت با فضای بین‌الملل بود. ما به‌یک‌باره از یک موقعیت محله و منطقه محور وارد فضای بین‌المللی شدیم. به این ترتیب، فضای تربیتی از محیط فیزیکی وارد فضای مجازی شد و در این محیط قدرت در دست کسی است که رسانه را کنترل می‌کند. این محیط آکنده از گروه‌های موسیقی، بازیگران و جریان‌های فکری، سیاسی و اجتماعی است که هریک طرز فکر و هویت مربوط به خود را تبلیغ می‌کنند. نوجوان در میان آن‎ها سیر می‌کند و به اقتضای مخاطب، با هر کدام روبه‌رو می‌شود؛ بنابراین، اصالت محیط او تک‌بعدی نیست. او وارد محیط فرّار و گسترده‌ای می‌شود و آن‎هایی که دچار تعارض با محیط فیزیکی، فردی، محلی یا خانوادگی خود شوند به‎مراتب بیشتر دچار تعارض هویتی نیز خواهند شد.

تعارض هویتی نسل جدید

چیزی که ما امروز در جوامع مختلف و از جمله جامعۀ خودمان می‌بینیم، مسئلۀ تعارض هویتی است؛ یعنی فرد در خانواده‌ای مذهبی، سنتی یا با ارزش‌های مشخص و اصیلی زندگی می‎کند و از سوی دیگر با جریان‌های مدرن، آزادی‌خواه و حتی جریان‎هایی که به تعبیر روان‌شناسی و جامعه‌شناسی دچار آسیب‌های روانی و اجتماعی هستند نیز روبه‌روست. او در جریان همین دوگانگی دچار تعارض‌های مهم هویتی می‌شود. فرد در رویارویی با این جریان‎ها دچار تناقض می‎شود و به‌اصطلاح جامعه‌شناسی، در اینجا شکاف بین‌نسلی اتفاق می‌افتد. منابع ورودی نیز روزبه‎روز گسترده‎تر می‌شود و به صلاحدید مسئولین که نقش کنترل‌کننده‌های هویتی را بازی می‌کنند، باید درگاه‎ها بسته شوند؛ مثلاً فضای مجازی و ماهواره کنترل شود!

منابع تا حدی قابل‌کنترل است، اما بعد از یک بازه زمانی کنترل‌کردن آنها سخت می‌شود. روان‌شناسان نظریه‎ای تحت عنوان جهت‌گیری‌های درونی و بیرونی دارند. در توضیح مفهوم جهت‌گیری درونی می‌گویند انسان‌ها را به توانمندی‎های درونی خود قائل کنید؛ یعنی بگویید تو می‌توانی و قدرتمند هستی. اینجاست که او هویتی توانا پیدا می‌کند.

به‌زعم من، هویت و منابع هویت‌ساز ظاهر امر است! باطن امر، مسیر رشد، تعالی، قدرت، جایگاه اقتصادی، علمی، اجتماعی و خیلی چیزهای دیگر است. اگر نوجوان در سن نوجوانی این کنترل‌گرها را به دست خود بگیرد و بتواند روی آن‌ها مدیریت داشته باشد، در سیر مراحل زندگی‎اش نیز می‌تواند به‌راحتی خواسته‌هایش را کنترل کرده و برای رسیدن به آن‌ها تلاش کند.

این کنترل‌گرهای بیرونی چیست که نقشی تا این اندازه مهم در جریان هویت‌یابی و هویت‌سازی ایفا می‌کنند؟

کوچکزائی: این کنترل‌گرها چیزهایی است که ما به آن‌ها وابسته‌ایم و مسیر رشدمان را بر اساس آن‎ها طراحی می‌کنیم. مثلاً مفهوم شانس و پارتی‌بازی را در نظر بگیرید؛ اگر در جامعه‌ای همه نوجوان‎ها بپذیرند که با پارتی‌بازی می‎شود همه چیز را به دست آورد و راه دیگری برای رسیدن به اهداف نیست، زمانی که نتوانند چیزی را به دست بیاورند، احساس ناکامی و سرخوردگی می‌کنند؛ زیرا همیشه متوسل به نیروهای بیرونی بوده‌اند، یعنی به انسان‎ها متوسل بودند تا دستشان را بگیرند. آن‌ها هیچ‌وقت نتوانستند قائل به توانمندی‎های درونی‌شان باشند. به نظر شما اتفاقی که در جامعۀ ما برای نوجوان می‎افتد چیست؟ نوجوان ما در مراحل هویتی خود به درون وابسته است یا بیرون؟ علی‌القاعده چیزی که ما می‌بینیم، وابسته به بیرون است! وقتی نوجوانی وابسته به بیرون باشد، درگاه‎های عقلانی در هویتش کم‌رنگ می‌شود. چه چیزی آن‌ها را مدیریت می‌کند؟ جریان‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای؛ یعنی این جریان‌ها هستند که نوجوان ایرانی را به سمت کنترل‌گرهای بیرونی هل می‌دهند و ما در این سمت میدان، هیچ تدبیری برای این مواجهه نیندیشیده‌ایم.

جریان رسانه‌ای یک امر کنترل‌گر بیرونی است که به نوجوان تغذیه می‌دهد تا با آن زندگی کند. منابع همیشه وجود دارند و هیچ‌وقت نمی‌توان منابع را از بین برد، اما می‌توان نوجوان را برای رویارویی درست با این منابع و تغذیه از آن‌ها آماده کرد. در ایامی که دسترسی به شبکه‌های مجازی محدود شده، نوجوانان صف اول کسانی هستند که به هر طریق، راه دسترسی به این شبکه‌ها را پیدا می‌کنند. این در حالی است که نسل‌های دیگر هنوز درگیر نصب یک فیلترشکن هستند! پس مشخص می‌شود که نوجوان‌ها ارتباط مؤثری با این رسانه‌ها برقرار کرده و خوراک فکری‌شان را از این طریق می‌جویند. البته ما محتوای غربی تبلیغ‌شده در این رسانه‌ها را قبول نداریم.

رسانه گوی سبقت را ربوده

همچنین، خیلی از ملت‌هایی که ایدئولوژی‌های آرمانی، مذهب و آیین خودشان را دارند، به‌واسطۀ این رسانه‌ها دچار بحران‌های سنگینی شدند. ترکیه را ببینید؛ بیشترین آمار تولد فرزندان نامشروع در منطقه مربوط به ترکیه است. چرا؟ مگر چه تغییری در فرهنگ ترکیه اتفاق افتاده است؟ اگر به ریشه‌های رواج این سبک زندگی در کشورهایی نظیر ترکیه بپردازیم، توجه ما به سمت جریان‌های تبلیغاتی جلب می‌شود که حکم همان کنترل‌گرهای بیرونی برای نوجوان را دارد. رسانه‌ها، نوجوانِ نسل نو ترکیه را به سمت هویتی می‌برند که به‌صورت بیرونی به او داده شده است و در عین حال توانمندی درونی او را از بین می‌برند و او را درگیر تعارض هویتی می‌کنند. این جریانی است که در حوزه هویت در حال اتفاق‌افتادن است.

از سوی دیگر خلأهای مهمی که در عرصۀ هویت ملی و اجتماعی نوجوان وجود دارد، گوی سبقت را به دست رسانه‌های خارجی می‌دهد. مقیاس هویتی نوجوان ما در مقطع دبیرستان چیست که برایش هویت بسازد و به آن عزت دهد؟ دانشگاه! او حتماً باید پزشک یا مهندس شود! به‌خاطر همین است که ناگهان تعداد پشت‌کنکوری‌های رشتۀ پزشکی به چند صدهزار نفر می‌رسد. چرا؟ چون یک جریان تبلیغاتی در حال مدیریت‌شدن است که خانواده‌ها فرزندشان را به درس‌خوان بودن یا نبودن بشناسند! اگر او درس‌خوان بود، عزیز است و اگر نبود، کرامت و هویت نوجوان خدشه‌دار می‌شود. وقتی خدشه‌دار شود چه اتفاقی می‌افتد؟ دانش‌آموزان ناامید و به دنبال اهداف زودبازدهی مثل بیزینس و اینفلوئنسر شدن، یوتیوبر شدن و... رو می‌آورند؛ زیرا احساس می‌کند به‌واسطۀ توقع و کمال‌گرایی والدین در حوزه درس و فشار درسی که در مدرسه وجود دارد، در زندگی‌شان موفق نبوده‌اند؛ بنابراین درگیر مکانیزم جابه‌جایی می‌شوند و از یک قاعدۀ پرفشار خودشان را وارد یک قاعدۀ کم‌فشار می‌کنند. آن‌ها دیگر به آینده نمی‌اندیشند، بلکه تنها به اهدافی فکر می‌کنند که به‌زودی برایشان تحقق پیدا کند.

درس بخوانیم که چه بشود؟!

آیا فکر نمی‌کنید دلیل این مسئله تفاوت ارزش‌های نوجوان و خانواده است؟ معیار خانواده‎های ایرانی جایگاه اجتماعی است، ولی نوجوان شاید معیارش اقتصادی باشد و به همین خاطر به یوتیوبر شدن فکر می‌کند. او به درآمد دلاری، مشهورشدن در دنیا و پول درآوردن از این راه بیشتر از جایگاه اجتماعی و ارزشمندبودن اهمیت می‌دهد. نظر شما چیست؟

کوچکزائی: بله، ولی همین مسئله هم ریشه‌ای دارد. چند درصد والدینِ همین نوجوانان، تحصیلات آکادمیک دارند؟ آمار خیلی بالاست و چند درصدشان از دهه شصتی‌هایی هستند که می‎گویند ما نسل سوخته‌ایم و هر جا دنبال کار رفتیم، پیدا نشد. این‌ها چند درصدشان وقتی تلویزیون را روشن می‎کنند و اخبار گوش می‎دهند، دائماً در حال نقدکردن هستند؟ غالب ایشان این کار را می‎کنند. آن‌ها اخبار می‌بینند و می‌گویند: «ای بابا! باز این شروع به حرف‌زدن کرد. ما کلی درس خواندیم، می‌خواستیم یک جهان را تغییر دهیم، اما الان برای درآمد ناچیزی می‌دویم و به هیچ جا هم نمی‌رسیم!» الان این حرف‌ها در خانواده‌ها زیاد است. حالا فکر کنید که همین خانواده به نوجوانش می‌گوید تو باید درس بخوانی و به جایی برسی. به نظر شما تفاوت این دو رویکرد به نوجوان اجازۀ انتخاب درست می‌دهد؟ 

وقتی می‌خواهیم هویت را ترسیم کنیم، قبل از اینکه هویت فردی را ببینیم، باید هویت‌های اجتماعی را بررسی کنیم و ناظر به آن‌ها برای روند هویت‌یابی نوجوانمان تلاش کنیم. همین دانش‌آموز یا همین نوجوان این فضا را می‎بیند که پدرش دکتر است، اما ده میلیون حقوق می‎گیرد. مادرش فوق‌لیسانس دارد، اما هر شب گلایه می‎کند که ما بدبختیم، این‌قدر درس خواندیم ولی هیچ نشدیم! در ذهن این نوجوان چه چیزی شکل می‎گیرد؟ آیا درک و شعور عقلانی نوجوان به او اجازۀ تحلیل می‌دهد؟ محیط، نوجوان را به طور ناخودآگاه در جریانی می‌اندازد که او از خود می‌پرسد: من چرا درس بخوانم؟ پسرخاله‌ام با تحصیلات فوق‌لیسانس و دکترا بیکار مانده است، پس چرا این‌قدر زحمت بکشیم؟ به خارج برویم که خیلی بهتر است! و از همین جا فکرهای دیگری توی سرش می‌آید.

به این ترتیب، هویت ملی به‌واسطۀ نقدهایی که خود خانواده‌ها از روی بی‌تدبیری انجام می‎دهند، از بین می‎رود. در واقع این روند موجبات فساد اخلاقی همچون حذف هویت ملی را به دنبال خواهد داشت. می‌گویند چرا ما باید دوازده سال درس بخوانیم و حقوقمان پانزده میلیون باشد! خروجی صحبت‌هایشان این است که فرزندانشان را ناخواسته از ابتدا به سمت فضای کار می‎برند. دانش‎آموزی می‎گوید من نمی‎خواهم در رشتۀ ریاضی تحصیل کنم و به رشتۀ انسانی علاقه دارم. اما آیا پدر و مادر می‎گذارند او این کار را انجام دهد؟ آن‌قدر با او دعوا می‎کنند و تحقیرش می‌کنند که نوجوان هم از خانواده زده می‎شود و هم با مانع بر سر مسیر رشد خود مواجه می‎شود؛ در واقع دچار تناقض می‌شود. آیا هویت این‌ها هویت متناقضی نیست؟

ما همه یوتیوبر هستیم!

غالب نوجوانان مراجعه‌کننده به من می‌گویند: «آقای دکتر، اقتصاد جهان به سمت اقتصاد تکنولوژی حرکت می‌کند (که حرف درستی هم هست) بنابراین باید برویم یوتیوبر شویم، ولی جمهوری اسلامی آن را فیلتر کرده است و نمی‌توانیم در این حوزه موفق شویم؛ در نتیجه باید به ترکیه برویم.» من می‌گویم اگر نسل شما که احتمالاً یک میلیون یا دو میلیون یا ده میلیون از جمعیت ایران باشد که همه دوست دارید یوتیوبر باشید، پس چه کسی پزشک شود؟ چه کسی مکانیک شود؟ چه کسی فیزیک هسته‌ای بخواند؟ اصلاً چه کسی نانوا شود؟ به چه دلیلی همه یوتیوبر شدن را دوست دارند؟/سدید


ارسال دیدگاه