توهّم سودمندی و اثربخشی
یادداشتی از محمدرضا جلیلی درباره توهم سودمندی برخی مدیران و اثرات سویی که بر برآیند امور دارد

توهّم سودمندی و اثربخشی

خطرناکترین توهم، توهم سودمندی و مفید بودن است که برخی مدیران مبتلا به آن عارضه هستند

یادداشت کمانه/ سرویس سیاسی: خطرناکترین توهم، توهم  سودمندی و مفید بودن است که برخی مدیران مبتلا به آن  عارضه هستند چون که:
۱_بیش از آنکه به خود آسیب بزنند، به جامعه و دیگران آسیب می زنند. امّا متوجه عمق و گستردگی این آسیب ها نیستند و آنرا برای افراد و جامعه، مفید و ضروری می دانند.
۲_ دچار ناشنوایی گزینشی هستند. بدین معنا که از هر گونه نقد و نظری که نظرات آنها را تایید نماید استقبال می کنند، اما نسبت به نظرات مخالف ناشنوا و بی تفاوت هستند.
۳_دچار “خود برحق پنداری” اند.‌ بدین معنا که تنها نظر و گفته خود را صحیح می پندارند و خود را محک و معیار تعیین درستی و نادرستی هر چیزی می دانند.
۴_توهم آنها توسط جماعتی چاپلوس بطور مستمر، تقویت می شود. آنها در احاطه و محاصره گروهی از چاپلوسان قرار دارند که مدام به مجیزگویی و ستایش آنها مشغول اند.
۵_ آنها خود را عقل کل می پندارند و برای هر مساله ای، راه حلی در آستین دارند؛ راه حل هایی که خود در بلندمدت زمینه ساز چالشها و مشکلات بزرگ ترند.
۶_آنها از اعتماد به نفس کاذب در رنج اند. بهره گیری از واژگان “نمی دانم” و “نمی توانم” را در شان و شایسته خود نمی دانند.
۷_ هرگونه اتفاق مثبت و امیدوارکننده را به حضور خود نسبت می دهند و ابایی از مصادره عملکرد دیگران به نفع خود ندارند.
۸_ وجود و حضور خود را همچون نعمتی بی بدیل برای جامعه می پندارند و معتقدند مردم باید شکرگذار تلاشها و برکات ناشی از حضور آنها باشند.
++اینکه چرا برخی از مدیران دچار توهم سودمندی و اثربخش بودن می شوند دلایل مختلفی می تواند داشته باشد. برخی از مهمترین دلایل آن عبارتند از:
۱_ گزارش های سلسله مراتبی مهندسی شده: یکی از ابزارهای رایج مدیران جهت اطلاع از عملکرد سازمان تحت مدیریت خود، گزارش های سلسله مراتبی است که از سطوح پایین سازمان، به سمت راس سازمان سرازیر می شوند. نکته قابل توجه درخصوص این گزارش ها، ویرایش ها و پالایش هایی است که در هر لایه، روی آنها صورت می گیرد بگونه ای که در هر لایه، ضعف ها و کاستی ها، کم رنگ تر و قوت ها و دستاوردها پر رنگ تر به تصویر کشیده می شوند. نتیجه آنکه، گزارش های ارائه شده به مدیران ارشد، مملو از دستاوردهای بزرگ‌نمایی شده و اندک کاستی های کوچک شمرده شده است.
۲_بازدیدهای میدانی طرح ریزی شده: مرسوم است که مدیران جهت اطلاع از واقعیت ها، اقدام به بازدیدهای میدانی نیز می نمایند. اما این دسته از مدیران، آنچه در عمل و از نزدیک شاهد آنند “سرابی از واقعیت” است نه خود واقعیت؛ چراکه برنامه ریزان اینگونه بازدیدها، هنرمندانه چیزهایی را در معرض دید مدیران قرار می دهند که خوشایند آنها بوده و تحسین و تقدیر آنها را در پی داشته باشد نه تنبیه و تذکر ایشان را. مسیر و برنامه بازدیدها کاملاً از پیش طراحی شده است. نه هر کسی اجازه دارد مقام‌مسئول را ملاقات نماید و نه آن مقام مسئول قادر به ملاقات کاملاً تصادفی با هر کسی است. در عالم واقع، چیزی به نام “بازدید سرزده” وجود ندارد.هرچه هست بازدیدهای از پیش طراحی شده و کاملاً مهندسی شده است.
۳_  کم سوادی. که به مراتب خطرناک تر از بی سوادی است. فرد بی سواد(کسی که در حوزه ای تخصصی ندارد.) به خود اجازه اظهارنظر در هر حوزه ای را نمی دهد امّا فرد کم سواد، چون دچار “کژفهمی” و خویشتن را “عقل کل پنداری” است، بی محابا در همه حوزه ها به اظهارنظر می پردازد. این افراد، چون مبرّا از تخصص اند عمدتا تحت تاثیر القائات اطرافیان بوده و توان تشخیص درست از نادرست را ندارند. بدین سبب، درجه باورپذیری آنها بالاست و هر گونه گزارشی را می پذیرند و توان به چالش کشیدن آن را ندارند. آنها هرچه را بیشتر نفهمند بیشتر تایید و تصدیق می نمایند! تا بدین ترتیب، مثلاً جهل خود را کتمان نمایند.
۴_نداشتن درکی درست از وضعیت مطلوب. آرمانگرایی بی حد و حصر و نداشتن یک چشم انداز منطقی و الهام بخش سبب ارزیابی های غیرواقع بینانه از وضع موجود می گردد. وقتی تعریف دقیقی از مطلوب ها در حوزه های مختلف وجود نداشته باشد که بتوان وضع موجود را با آن محک زد، آنگاه از هرگونه اقدام سطحی و نمایشی، تعبیر به دستاوردی بزرگ خواهد شد.
۵_ دروغ گویی آگاهانه: نهایتاً اینکه ممکن است ما با دروغگویی عمدی و هدفمند مواجه باشیم تا توهّم زدگی. به قول نجیب محفوظ، آن‌ها دروغگو هستند و می‌دانند که دروغگو هستند و می‌دانند که می‌دانیم که دروغگویند، با این وجود، با صدای بلند دروغ می‌گویند!

محمدرضا جلیلی حقوقدان و فعال اجتماعی


ارسال دیدگاه